مرادف چشم براه داشتن و چشم براه دوختن. (آنندراج). چشم براه افکندن. چشم براه دوختن. با دقت براه نگریستن برای رسیدن کسی یا گروهی: همه نامداران ایران سپاه نهادند چشم از شگفتی براه. فردوسی
مرادف چشم براه داشتن و چشم براه دوختن. (آنندراج). چشم براه افکندن. چشم براه دوختن. با دقت براه نگریستن برای رسیدن کسی یا گروهی: همه نامداران ایران سپاه نهادند چشم از شگفتی براه. فردوسی
نگاه کردن. بچیزی یا کسی ننگریستن. چشم از دیدار کسی یا چیزی فروبستن. چشم بستن: رقیب انگشت میخاید که سعدی چشم بر هم نه مترس ای باغبان از گل که می بینم نمی چینم. سعدی. دلم صد بار میگوید که چشم از فتنه برهم نه دگر ره دیده میافتد بر آن بالای فتانش. سعدی. رجوع به چشم بستن شود، بمجاز، چیزی را ندیده گرفتن. صرفنظر کردن
نگاه کردن. بچیزی یا کسی ننگریستن. چشم از دیدار کسی یا چیزی فروبستن. چشم بستن: رقیب انگشت میخاید که سعدی چشم بر هم نه مترس ای باغبان از گل که می بینم نمی چینم. سعدی. دلم صد بار میگوید که چشم از فتنه برهم نه دگر ره دیده میافتد بر آن بالای فتانش. سعدی. رجوع به چشم بستن شود، بمجاز، چیزی را ندیده گرفتن. صرفنظر کردن